نسیان به قلم سمانه حسینی
پارت پنجاه و هفتم :
با صدای تلفن چشم از صفحه مانیتور برداشتم
_ جانم مینو!
_ سایه جان، خانمی به اسم نوشین با شما کار دارن پشت خطه. وصل کنم!
با شنیدن اسمش لبخندم واقعی تر از هر زمانی جان گرفت_ آره عزیزم وصل کن
نفس عمیق کشان پشت خط منتظر ماندم و ثانیه ایی بعد صدایش در گوشم پیچید _ الو سایه عزیزم سلام!
_ سلام نوشین جان خوبی، خوشحالم دوباره صدات رو میشنوم.
_ الهی قربونت برم. این منم که باید بگم خو
مطالعهی این پارت حدودا ۱۹ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

سمانه حسینی | نویسنده رمان
فدای روی ماهت عزیزممممممم⭐️🤍
۴ روز پیشمیم
2ای بابا باز به پارت قبلی اگرچه زیادی غمناک بود اما باهم بودنشون خوب بود😠
۴ روز پیش
سمانه حسینی | نویسنده رمان
نگران نباش درستش میکنم😁🤌🏻
۴ روز پیشمیم
2خب هرکی جای حامد بود همین فکر رو می کرد،این نوشین حامد با اون وضع وسکته تو بیمارستان باز باهاش حرف نزد،معلومه چیز خوبی از حامد نمیگه🥺
۴ روز پیش
سمانه حسینی | نویسنده رمان
موافقم باهات
۴ روز پیشمیم
2وای آخرش از دست سایه خل می شم من،آخه چرا اینجوری می کنه،کلا اخلاقشه بادست پس می زنه با پا پیش می کشه😮😡
۴ روز پیش
سمانه حسینی | نویسنده رمان
دقیقاااااا 😁
۴ روز پیشسرو
1یعنی امروز من موقعیتم درست نیست هی از این نوع پارتها بذار سمانه جون
۴ روز پیش
سمانه حسینی | نویسنده رمان
اتفاقا به عشق خودت طولانی ترین پارت و گذاشتم😂
۴ روز پیشسرو
1خیلی بیمعرفتین هیچکس امروز سراغم رو نگرفت دیگه دوستون ندارم
۴ روز پیش
سمانه حسینی | نویسنده رمان
همه تو شوک پارتهای امروزن😂🤭
۴ روز پیشالمیرا
2دقیقه یا پارت 19 دقیقه ایی پر استرس بود این پارت😭
۴ روز پیش
سمانه حسینی | نویسنده رمان
دیگه نویسنده ست و اذیت کردناش🤭😂
۴ روز پیشالمیرا
2نهههههههههههههههههه تروخداااااااا سایه نکن این کار و😱
۴ روز پیشسهیلا
1ببین من تو غم پارت قبل بودم اومدم این پارت قشنگ له شدم
۴ روز پیشسهیلا
1بذار باور نکنم😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
۴ روز پیش
لطفا صبر کنید...
میم
2خبر خوشحال کننده این پارت،بالاخره بابک تصمیم گرفت با حامد صحبت کنه، تشکر سمانه جون برای پارت هدیه طولانی❤️👏👏👏🌷